کلمه یا متن برای جستجو:
 
  تعداد رباعیات در هر صفحه:     
1آن دل که شد او قابل انوار خداپر باشد جان او ز اسرار خدا
1زنهار تن مرا چو تن ها مشمرکاو جمله نمک شد، به نمکزار خدا
1  
2آن شمع رخ تو لگنی نیست، بیاوآن نقش تو از آب منی نیست، بیا
2در خشم مکن تو خویشتن را پنهانکان حسن تو پنهان شدنی نیست، بیا
2  
3آن کس که ببسته است او خواب مراتر میخواهد ز اشک محراب مرا
3خاموش مرا گرفت و در آب افکندآبی که حلاوتی دهد آب مرا
3  
4آن کس که تو را نقش کند او تنهاتنها نگذاردت میان سودا
4در خانۀ تصویر تو، یعنی دل توبر رویاند دو صد حریف زیبا
4  
5آن لعل سخن که جان دهد مرجان رابی رنگ، چه رنگ بخشد او مرجان را !
5مایه بخشد مشعلۀ ایمان رابسیار بگفتیم و نگفتیم آن را
5  
6آن وقت که بحر کل شود ذات، مراروشن گردد جمال ذرات، مرا
6زآن میسوزم چو شمع تا در ره عشقیک وقت شود جمله اوقات، مرا
6  
7آواز تو را طبع دل ما بادااندر شب و روز شاد و گویا بادا
7آواز تو گر خسته شود، خسته شویمآواز تو چون نای شکرخا بادا
7  
8از آتش عشق در جهان، گرمی هاوز شیر جفاش در وفا، نرمی ها
8زآن ماه، که خورشید از او شرمند‌ستبی شرم بود مرد، چه بی‌ شرمی ها !
8  
9از بادۀ لعل ناب شد گوهر ماآمد به فغان ز دست ما، ساغر ما
9از بسکه همی خوریم می بر سر میما در سر می شدیم و، می در سر ما
9  
10از حال ندیده تیره ایامان رااز دور ندیده دوزخ آشامان را
10دعوی چکنی عشق دلارآمان را ؟با عشق چکار است نکونامان را ؟
10